انسان ها معمولا وقتی از قلاده استفاده می کنند که می خواهند به کمک آن موجود زنده ای را تحت کنترل خودشان بگیرند. هنگام استفاده از قلاده شعور و فهم و نگاه آن موجود زنده اهمیتی ندارد و آن کسی که سر طناب متصل به قلاده را در دست دارد است که عقل کل و دارای قدرت تشخیص خواهد بود.
فیلمی که می خواهد به ما بگوید:«آی مردم! پشت حوادث انتخابات دشمن بود و این دشمن تا مرکز وزارت اطلاعات و پلیس و مردم ابله ما نفوذ کرد» و با استعاره ،به قلاده انداختن دشمن بر گردن برخی نادان اشاره می کند ، خودش در ذات خودش می خواهد همین قلاده را به گردن تماشاگرش بیاندازد.
مسعود خان فراستی که همیشه به دنبال داستان و شخصیت پردازی است بیاید به من بگوید داستان این فیلم چیست؟ ما با کدام شخصیت فیلم و روند تغییر و تحول و کنش و واکنش اش آشنا می شویم و برایمان رفتار ملموسی پیدا می کند؟
نماها و برش های فیلم و ریتم سینوسی آن و استفاده از سوژه های نخ نما شده ای مانند فرمانده ای که سوار بر قایق عملیات را هدایت می کند (که همین چند ماه پیش دوباره در سریالی ضعیف با بازی حامد بهداد تکرار شد) ،پاره شدن تسبیح و یا اسلوموشن های پرتاب کوکتل مولوتوف قرار بود چه حسی به مخاطب بدهد؟
بگذریم از وقایعی که فیلم می خواست به صورت مستند تعریف کند و برای من که در برخی از آنها از نزدیک شاهد ماجرا بودم، دروغگویی طالبی اظهر من الشمس بود.
آهنگ لحظه دستگیری منافقین هم که وای....
آقای طالبی! اگر از نظر شما معترضین به نتایج انتخابات در قلاده دشمنان این نظام گیر کرده بودند، شما هم با انداختن قلاده می خواستید مخاطبان فیلم تان ، داستان نداشته و ضعف های عمده اش را نبینند و درگیر شعارهای عیان و بدون منطق و روایت داستانی فیلم تان شوند.
بیش از آنکه برای تفکر شما متاسف باشم ، برای آنهایی متاسفم که این فیلم را فیلم خوش ساختی می دانستند.
دروغ گفتن هم ،هنر می خواهد. و الا چاره ای جز انداختن قلاده نخواهیم داشت.چه این قلاده با پول دولت انگلیس ساخته شده باشد و چه با پول نفت و بیت المال خودمان، قلاده است برادر!